ای خدای بزرگ.مگر مرتکب چه گناه نا بخشودنی شده ام
که اینگونه باید هر زمان در آه و ناله و در غم اسیر باشم
توئی که به من قلب و احساس داده ای
و توئی که فرمودی دوست بدارید و محبت و وفا را شعار خویش سازید.
توئی مرا که تشنه محبت بودم در سر راه او قرار دادی
و چشمهای جادوئی افسونگرش را که شاید زیبا ترین و
گویا ترین پدیده قدرت تو است بر من دوختی
از آن لحظه در اشک و خون و خستگی و دل مردگی روزافزون غوطه ور شده ام
نه توفیقی میابم و نه تائیدی میبینم
راه بازگشت ندارم و رهگذارم پر از ظلمت و چاه و تباهی است
ترا به فضل قدیمت سوگند میدهم که گشایشی بنما و دری بگشا و بر جوانی و ناکامیم رحمتی
کن
این سوزی که آتش بر پیکر ناتوانم میزند با آب وصال خاموش کن تا دلم این رنج های بی
حر را فراموش کند و قطره ای از شراب عشق و امید نوش نماید
****************************************
از فراق روی دلجوی تو ای زیبای صنم
نی تن از سر میشناسم نه سر و پا از تنم
بس که در هجر تو نالیدم به روز و هم به شب
عاقبت یک شب گمانم قلب خود را برکنم
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |